مقام معظم رهبري در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان رهبري در خصوص نظم شكل گرفته در جهان، به نكات قابل تاملي اشاره فرمودند. با توجه به عمق اين مباحث و اهميت آن، لازم است صاحبنظران به مسئله ورود پيدا كرده، به تجزيه و تحليل و واكاوي آن بپردازند تا در سايه معرفت و بصيرت نسبت به جهان پيرامون، جايگاه ايران را در عرصه جهاني بهتر شناخته و نقشه راه آينده با درايت فراگيرتر ترسيم شود.
ايشان در نگاهي كلان و روشنگرايانه و با استدلال، نظم كنوني جهان و منطقه را در تفسيري در حال تغيير و تبديل دانستند، و اينكه بدون ترديد نطفه نظم جديدي در حال شكلگيري است.
با توجه به نقش بيبديل انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران در به هم خوردن و فروپاشي نظم فعلي، براي نظم آتي چه تصويري وجود دارد؟ و ايران چه نقشي ميتواند ايفا نمايد؟ اين سئوال سرنوشتساز نه تنها پيشروي جمهوري اسلامي ايران بلكه جهان مطرح است. پاسخ صحيح به اين سئوال را از دو منظر بايد نگريست:
1- جهان در ظرف چند قرن اخير دورههاي پرفرازونشيبي را پشت سرگذاشته است. دوران استعمار كه از قرن پانزدهم شروع و تا سده آخر قرن 19 به طول انجاميد. در اين دوره كشورهاي استعمارگر و مسلط تحت نام عمران و آباداني كشورهاي مستعمره، همه دارايي و ثروت آنها را به غارت بردند. كشورهاي اروپايي كه پرچمداران استعمار هستند در اين دوره، آزادي و استقلال را كه حقوق اوليه انسانهاست زير پا گذاشتند و دوران سياهي را در تاريخ بشريت رقم زدند. به دنبال دوران استعمار، جنگ جهاني اول (1919-1917) و جنگ جهاني دوم (1945-1939) اتفاق افتاد. اين دو جنگ جهاني نه تنها باعث تخريب اقتصاد ملل شد، بلكه فاجعه انساني را به دنبال داشت. اهداف اين دو جنگ خانمانسوز دعوا بر سر سرزمين و تقسيم جغرافيايي دنيا بين خود در جنگ جهاني اول و پس از آن دعوا بر سر بازار در جنگ جهاني دوم بود. دستاورد اين جنگها ابتدا تشكيل جامعه ملل و بعد ايجاد سازمان ملل متحد بود، سازماني كه عليرغم عضويت همه كشورهاي جهان در آن و داشتن مجمع عمومي، اما از لحاظ ساختاري كاملا در اختيار قدرتهاي مسلط استعماري ميباشد.
با پشت سرگذاشتن دو جنگ جهاني، جنگ سرد (91-1945) آغاز شد و كشورهاي جهان به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم تحت نفوذ و سلطه اروپا، آمريكا و روسيه قرار گرفتند. آزادي، استقلال و اقتصاد ملي آنها مورد تاراج قرار گرفت و شاخصهاي انساني و اقتصادي آنها به شدت تنزل پيدا كرد. در اين دوره مبارزات كشورهاي فقير، مستعمره و جهان سوم عليه كشورهاي غني و سلطهگر شكل گرفته و بسياري از كشورها در آفريقا، آسيا و آمريكاي لاتين از سلطه آزاد شدند و جشن استقلال گرفتند. با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و فرو ريختن ديوار برلين در 1989 جهان در آستانه تكقطبي شدن قرار گرفت و رئيس جمهور آمريكا، تئوري نظم نوين جهاني را مطرح ساخت و به دنبال آن در دهههاي اخير، موضوع حكمراني خوب در محافل سياسي و در سطح سازمان ملل متحد مورد بحث قرار گرفت و به عنوان يك الگوي حكمراني در بستر تئوري "نظم نوين جهاني" و جهانيسازي، توجهات را به خود معطوف ساخت.
حكمراني خوب كه مبتني بر مقولاتي چون پاسخگويي، شفافيت، مشاركت، برابري، مبارزه با فساد، كارايي و اثربخشي است، نتوانسته است ذهنيت گذشته بشريت نسبت به استعمار قديم و جديد، عملكرد جهانيسازي و نظم نوين جهاني را پاك نمايد. همانطور كه نظام ليبرال دموكراسي غرب به نام آزادي و حقوق بشر هر اقدامي عليه آزادي و حقوق بشر در كشورهاي مختلف جهان را بر خود روا ميداشتند، امروز در سايه شعارهاي فريبنده حكمراني خوب برخلاف اصول مطرح آن عمل ميكنند. آنها مدعي هستند كه در اجراي اين اصول در كشورهاي خودشان، از بالاترين امتياز برخوردار ميباشند وليكن در ديگر كشورها مانند ايران كه همسويي با نگرش آنها در عرصههاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي وجود ندارد در پايينترين رتبهها قرار ميگيرند.
امروز ملتهاي جهان، ديگر به شعارها و ارزشهاي مورد ادعاي نظامهاي سلطه و قدرتهاي استكباري اعتماد ندارند، از دوران سياه استعمار تا جنگهاي جهاني اول و دوم و از جنگ سرد تا جهانيسازي و از نظم نوين جهاني تا حكمراني خوب. در نتيجه ملتها در تعارض با وضع موجود در پي نگرش و نظم جديدي هستند و نجات خود را در حاكميت ارزشهايي مييابند كه با سنتهاي الهي گره خورده باشد و بازگشت به فطرتهاي پاك انساني را نويد دهد.
2- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه مهمترين دستاورد انقلاب اسلامي ايران ميباشد، الگويي از حكمراني ارائه ميدهد كه ميتواند نويدبخش آينده جهان باشد. در اين مدل جهانبيني الهي و براساس فرآيند كاركردي آن، تعالي انسان را هدفگذاري مينمايد. در جهانبيني الهي دو مبناي اسلاميت در چارچوب اصول، توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت مطرح است و جمهوريت مبتني بر اصول پنجگانه قانونمداري اسلامي، پاسخگويي در برابر يكديگر و خداوند، تامين آزاديهاي مشروع، مبارزه با كليه مظاهر فساد و نفي سلطه، شفافيت و نظارت ميباشد. كاركرد اين جهانبيني مهندسي فرهنگي از طريق تعميق باورهاي ديني، آزادي اعتقادات، دانايي محوري، ارتقاي سطح آگاهيهاي عمومي، مردمسالاري ديني از طريق حاكميت ولايت فقيه، مشاركت سياسي مردم در اركان حكومت، تفكيك قواي سه گانه زير نظر ولي فقيه، تضمين حقوق قانوني مردم و ايجاد سرمايه اجتماعي و تحقق توسعه اقتصادي عدالت محور است و نهايتا دستاورد چنين حكمراني تعالي انسان در سايه كمال معنوي كه خودسازي فردي و اجتماعي و كمال مادي شامل تامين نيازهاي مادي و حفظ كرامت انسان در تامين اين نيازها خواهد بود.
اميد است جهان امروز در تشخيص و تغييري كه پيش روي دارد و اين تغيير و تحول اجتنابناپذير است اشتباه نكند و با سوق يافتن در مسير كمال كه اسلام ناب و ارزشهاي انقلاب اسلامي ميتواند رهنمون باشد، رستگاري خود را در قرنهاي آتي رقم بزند.
تاريخ نگارش مطلب : 15/06/1393
< قبلی | بعدی > |
---|